سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
آنکه در دین خدا تفقّه کند، خداوند همّ وغمش را کفایت می کند و از جایی که به فکرش نمی رسد روزیش دهد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: پنج شنبه 103 اردیبهشت 27

      ... بخونید و بخندید...

 اس ام اس ...جوک... لطیفه های قشنگ ... 

مطمئنم از خودنش لذت می برید ...

 هر چند ممکنه تکراری هم توش باشه

ولی دوباره خوندنش خالی از لطف نیست...

 

 

به ترکه میگن: چند تا حیوون نام ببر که پرواز کنه. میگه:‌کبوتر، کلاغ، خر! بهش میگن: بابا خر که پرواز نمیکنه! میگه: بابا خره دیگه، یهو دیدی پرواز کرد!!!

 

 

دو تا ترکه میرن سوراخ لایة اوزن رو بدوزن، خودشون میمونن اونور!!!

ترکه میره راهپیمایی، می‌بینه شلوغه برمیگرده!!!


 از ترکه میپرسن: میدونی فامیلی خدا چیه؟ میگه: نمیدونم، ولی به گمانم وکیلی باشه!

 

ترکه چراغ علاالدین پیدا میکنه، شروع میکنه تمیز کردنش که یه دفعه غوله از توش در میاد و میگه :  من غول چراغم هرچی میخوای آرزو کن تا برات

برآورده کنم! ترکه هم ازون حزبلای تیر بوده، میگه: برو قدس رو آزاد کن!

غوله میگه: بابا دمت گرم! ما رو با این اسرائیلیا در نیانداز، اینا خطرناکن، بمب اتمی  دارن، آمریکا پشت سرشونه، سر جدت یه چیز دیگه بگو!

ترکه یکم فکر میکنه، میگه: باشه، ‌بیا یه کاری کن دیگه به ما ترکا نگن خر!

 یهو غوله شروع می‌کنه بند و بساطش رو جمع جور میکنه که بره، ترکه

 بهش میگه: هوی! کجا داری میری؟! میگه: قربونت! میرم همون قدس روآزاد کنم!


 ترکه میره کتابفروشی میگه: آقا کتاب ترکها آدم میشوند رو دارین!؟ یارو میگه: نه آقا ما کتاب تخیلی نداریم!


 ترکه پیراهن مشکی پوشیده بود. گفتند: خدا بد نده چی شده؟ گفت: انگشت بابام رفته زیر تریلی! گفتند: خب این که پیراهن مشکی پوشیدن

نداره! گفت: آخه انگشت بابام توی دماغش بوده.


یارو یه سیاهپوست را دید و بهش گفت: آقا ببخشین، شما شب هستین؟ سیاهپوسته هم یک چک آبدار زد توی گوشش. یارو با خودش گفت: عجب شب بدی بودها!

 


ترکه میره رستوران سفارش چلوکباب میده، گارسون میپرسه: برگ باشه یا کوبیده، ترکه میگه: اونش به تو مربوط نیست!!


 ترکه می‌میره، تو اون دنیا بهش میگن: تو 2344.59 رکعت نماز بدهکاری و باید بری جهنم! ترکه میگه: خوب اون 2344 رکعتش قبول، ولی  دیگه اون

 0.59 رکعتش دیگه چیه؟! بهش میگن: اون مال نمازهاییه که درست رو به

 قبله نخوندی، ضربدر cos زاویه انحرافش کردیم!


 یه یارو میره زیر غلطک، ترکه میره خبر مرگش رو به خانوادش بده. میره در خونشون به پسر یارو میگه: بابات چه جوری بود؟ میگه: دراز وباریک. ترکه

میگه: حالا دیگه صاف وپهنه!


ترکه مجرم بوده، محکوم به اعدام میشه، میگه: آخه چرا میخوایید منو اعدام کنید؟ میگن: برا اینکه بقیه درس عبرت بگیرن،ترکه میگه: نمیشه بقیه  رو اعدام کنین تا من درس عبرت بگیرم؟!

 


 به ترکه میگن با رضا جمله بساز، میگه: من و حسن و حسین رفتیم پارک. میگن: پس رضاش کو؟ میگه: آخه رضا کارداشت، نیومد!

 


 ترکه داشته میرفته ماشین بخره،‌زنش ازش می‌پرسه: داری کجا میری؟ میگه: دارم میرم ماشین بخرم. میگه: ایشاالله بگو. ترکه میگه: برو بابا دلت

 خوشه! ماشین خریدن که ایشاالله گفتن نداره. از قضا میره تو راه پولشو

میدزدن. دست از پا دراز تر بر میگرده خونه‌، در میزنه. زنش میگه: کیه؟ ‌میگه: ایشالله منم!

 


 ترکه رو میکنن رئیس صدا و سیما، بعد از دو روز بر کنارش میکنن. رفیقاش ازش می‌پرسند: چی شد؟ میگه: هیچی فقط وسط اذون آگهی پخش کردیم!

 


 ترکه میره نونوایی، هیچکی هم تو صف نبوده، میگه: آقا دو تا نون بده. شاطره با خودش میگه این بابا ترکه،بگذار یکم سرکارش بذاریم! میگه:

  آقا نوبتو رعایت کن، برو آخر صف وایسا! ترکه یکم نگاه میکنه‌میبینه

 کسی نیست، ‌دوباره میگه: برادر دو تا نون بده، ‌چرا اذیت میکنی؟ دوباره

شاطره میگه: ‌بابا این همه آدم تو نوبته، برو ته صف وایسا! ترکه شاکی میشه، یه سنگ ور میداره میزنه سر تا سر شیشه مغازه رو میشکنه. 

شاطره داد می‌زنه: هوی! شیشه رو چرا میشکنی!؟ ترکه میگه: این همه آدم اینجا وایسادن، چرا خر منو چسبیدی؟!


 ترکه یه بسته هزار تومنی میشمره، 250 تومن کم میاره!


 ترکه تو اتوبوس یه دختره خوشگل رو میبینه،‌پیاده که میشه شماره اتوبوس رو بر میداره!


 ترکه میاد تهران،‌یه دختر خوشگل میبینه،‌بهش میگه:‌خانم این دوست دختر که میگن شمایین؟!

 

 ترکه میره حرم امام رضا، میگه:‌امام رضا قربونت برم، تو که ضامن آهو شدی، ضامن من یابو هم بشو!

 

 از ترکه میپرسن شما همتون اینقد257- از ترکه میپرسن شما تهرانی هستین؟ میگه: نه چشماتون قشنگ میبینه!

 

 به یک ترکه میگن: 2*2 چند می‌شه؟ میگه: 5 تا! می‌گن: برو بابا، 4 تا میشه! میگه: آخه من از یه راه دیگه رفتم!

 

 به ترکه میگن با صداقت جمله بساز،میگه: داشتم با تلفن صحبت میکردم یهو صدا قطع شد!


مامانه داشته واسه بچش لالایی میخونده. بعد از یه ربع، بچهه میگه: خوب مامان خفه شو میخوام بخوابم!

 

 آدم خوره با پسرش رفته بودن آدم شکار کنن، یه زنه رو میبینن خیلی چاق بوده، پسره میگه بابا اینو بخوریم؟ بابا بیا بالا، الان میاد باباهه میگه:

نه این همش چربیه، به درد نمی‌خوره. میرن تا به یه زنه لاغره میرسن،

پسره گرسنش شده بوده، میگه: بابا جون اینو بخوریم؟ باباهه میگه:

نه بابا این خیلی لاغره فایده نداره. دوباره راه میفتند، بعد از یک مدتی

 میرسند به یه زنه خوشگلِ باحال. پسره دیگه داشته از گشنگی ضعف میرفته، میگه: بابا جون دیگه اینو بخوریم؟ باباش میگه: نه پسرم، اینو می‌بریم  خونه، مامانو می‌خوریم!

 


 

 ترکه و لره رفته بودن شکار، ترکه از دور یک شیر میبینه، نشونه میگیره میزنه... تیرش خطا میره  و میخوره به دم شیره. شیره هم شاکی  میشه،

 میدوه طرفشون که سرویسش کنه. ترکه جنگی میره بالای درخت،

میبینه لره همینجور اون پایین واستاده، بهش میگه: بابا بیا بالا، الان میاد

دهنتو سرویس میکنه. لره یک نگاهی بهش میکنه، میگه: برو گیتو بخور! مگه من زدم؟!

 


 ترکه بیهوا میاد تو اتاق، خفه میشه!

 

 ترکه دنبال دزد میکنه، از دزده جلو میزنه!

 

از ترکه میپرسن تعطیلات کجا رفتی؟ میگه واللا امام رضا طلبید رفتیم شمال!!


 عربه با دو تا خیار در دست میره توی یک بقالی، میگه:حاج آقا خیارشور داری؟ بقاله میگه: بله. عربه میگه: پس ولک بی زحمت این دوتا رو

هم بشور!


 ترکه داشته رادیو پیام گوش میداده،‌گزارشگره میگفته: راه بهارستان به امام حسین بسته‌است،راه انقلاب هم به امام حسین بسته‌است...

  ‌ترکه میگه:‌باشه بابا بستس که بستس، دیگه چرا هی به امام حسین

  قسم میخوری؟!


به ترکه میگن یک معما بگو، میگه اون چیه که زمستونا خونه رو گرم میکنه تابستونا بالای درختو؟! یارو هرچی فکر میکنه جوابشو پیدا نمیکنه،میگه:

  نمیدونم، حالا بگو چیه؟ ترکه میگه بخاری! یارو کف می‌کنه، میگه:

باباجان بخاری زمستونا خونه رو گرم میکنه ولی تابستونا چه جوری بالای

درختو گرم می‌کنه؟ ترکه میگه: بخاریِ خودمه دوست دارم بگذارمش بالای درخت!

 


 ترکه با چند تا رشتیه نشسته بودن داشتن جوک می‌گفتن، رشتیا برای ترکا جک میگن،نوبت ترکه که میشه،‌تا میاد بگه: یه روز رشتیه...  همه بهش  میگن بشین بابا نمیخواد بگی! دوباره یه دور میزنه میرسه به ترکه،

 باز تا میاد بگه: یه روز یه رشتیه... میپرن وسط حرفش، نمیذارن بگه.

بار بعد که نوبت میرسه به ترکه، میگه: یه  روز یه ترکه داشته میرفته با

 سر میخوره زمین! همه رشتیا میخندن بعد ترکه میگه: ‌ولی وقتی بلندش میکنن میبینن رشتی بوده!

 


 یک سال، یک ماه از محرم گذشته بوده ولی هنوز تو شهر صدای سینه‌زنی میومده. مردم میرن پی ماجرا، میبینن دسته ترکها تو کوچه بن بست

گیر کرده!


 به ترکه میگن چرا ترک شدی؟!‌میگه: ایلده جوون بودیم، ایمکانات کم بود، پیش اومد دیگه!‌میپرسن: پس چرا لر نشدی؟ میگه: نه بابا، دیگه  اونقدرها

هم ایمکانات کم نبود!


 ترکه هر روز زنگ یک کلیسا رو می‌زده و در می‌رفته. آخر پدر روحانی شاکی میشه،‌یک روز پشت در کمین می‌کنه، تا ترکه زنگ می‌زنه،

 ‌خرشو می‌گیره و می‌پرسه چیکار داری؟ ترکه حول میشه،‌با تتپته

میگه: ببخشید، ‌عیسی هست؟!

 

دو تا ترکه دو تا گاو میخرن، ‌اولی به دومی میگه: حالا چی کار کنیم که گاوامون با هم اشتباه نشن؟دومی میگه: تو دست به گاوت نزن،  من یه

 گوش گاومو میکنم. بعد از چند وقت، ‌گاو اولی هم گوشش گیر میکنه به

یه جایی کنده میشه. ایندفعه ‌دومی میگه: تو دست به گاوت نزن من  دم

 گاومو میکنم. از قضا بعد از چند وقت دم اون یکی گاوه هم کنده میشه.

 خلاصه هی اولی میزنه یه جای گاوشو ناقص میکنه، اون یکی گاوه هم

همون بلا سرش میاد. آخر سر اولی شاکی میشه به دومی میگه: اصلاً

سفیده مال من سیاهه مال تو!!!


ترکه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، ‌البته سال چهل و نه دو نفر خیلی بود!!!

 


یه ترکه و یه آمریکاییه و یه انگلیسیه داشتن تو یه کنفرانس علمی در باره پیشرفتهای علمی کشورشون صحبت میکردن. آمریکاییه میگه: ما یه موشک ساختیم که دقیقا وسط ماه فرود میاد. میگن: دقیقا وسط ماه؟!

 میگه: نه، حدوداً یه وجب اینورتر. بعد انگلیسیه میاد میگه: ما یه سفینه

 فرستادیم وسط مریخ. میپرسن: درست وسطش؟ میگه: نه، تقریباً یه وجب  اینورتر. نوبت ترکه میرسه، هر چی فکر میکنه  چیزی به نظرش

نمیرسه، آخرسر میگه: ما تو کشورمون با چشمامون غذا میخوریم!

 همه ملت کف می‌کنن، میگن یعنی چی، مگه میشه؟ یعنی واقعا با

چشماتون غذا میخورین؟! ترکه میگه: نه، حدوداً یه وجب پایین تر!!!

 

 ترکه شاکی میره ثبت‌احوال، میگه: آقا این اسم من خیلی ضایست، باید حتماٌ عوضش کنم. کارمنده ازش میپرسه، مگه اسمتون چیه؟ ترکه میگه:

اصغرِ ان‌چهره! کارمنده میگه: آره خوب حق دارید، باید حتماً عوضش کنید.

حالا چه اسمی میخواید بگذارید؟ ترکه میگه: اکبرِ ان‌چهره!

 

 ترکه زنگ میزنه فلسطین، میبینه اشغاله!

 

 ترکه میمیره، باباش رضایت نمیده!!


 میخواستن لره رو شکنجه روحی بدن، میفرستنش تو یک اتاق گرد، میگن برو یک گوشه بشین!!


 ترکه میره مسابقه بیست سوالی، رفقاش از پشت‌صحنه بهش میرسونن که: جواب برج ایفله، فقط تو زود نگو که ضایع شه. خلاصه مسابقه   شروع

میشه، ترکه میپرسه: تو جیب جا میگیره؟ میگن: نه. ترکه میگه: …ها!

 پس حتماٌ برج ایفله!

 

 به آبادانیه خبر میدن که بابات مرده، میگه: آخ جون... از فردا تریپ مشکی!


 یارو میره تو یک قهوه‌خونه، به قهوه‌چی میگه: داش حال میکنی یک جک عربی بگم؟! قهوه‌چیه میگه: ببین ولک، من خودم عربم، این یارو هم که

کنار دستت نشسته هم عربه، درضمن قهرمان کشتیه. اونی که رو میز

 سمت چپ نشسته هم عربه، درضمن معمولاٌ با خودش دو تا قمه داره.

حالا هنوز میخوای جک عربی تعریف کنی؟! یارو میگه: نه والله، حوصله

 ندارم سه بار توضیح بدم چی شد!


 یک شب تلوزیون فیلم سینمایی خانه کوچک رو گذاشته بوده، تو فیلم مرده به زنش میگه: شب بخیر لورا. یهو تو لرستان ملت همه تلوزیون رو خاموش

 میکنند، میرن میخوابن!

 

دختر 6ساله تو مهد از خانوم مربی می پرسه؟خانم دخترهای 6ساله حامله می شن؟ خانم میگه:نه. یهو پسره از ته کلاس داد می زنه:خیالت

راحت شد بچه ننه؟


 نوشته شده توسط در چهارشنبه 86/11/17 و ساعت 11:39 عصر | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم



آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 1
مجموع بازدیدها: 13123
جستجو در صفحه

خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو
موسیقی وبلاگ من